دریای جمال درباره وبلاگ مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان صفحات جانبی
آمار وبلاگ
یکشنبه 2 آبان 1389 :: نویسنده : کیمیا
یه روز خدا یک گلی رو از بهشت به زمین فرستاد و به اون گفت روی زمین برای خود نقطهای پیدا کن تا همون جا منزلگاه تو باشه. گل از اون بالا منطقهای رو دید زرد رنگ، سرزمین وسیع و پهناوری بود پیش خودش گفت من همینجا میمونم رو به خدا کرد و گفت: خدایا منو همینجا قرار بده خدا گفت گل من اینجا مناسب تو نیست؛گل گفت خدایا خودت به من گفتی انتخاب کن و من هم اینجا رو انتخاب کردم خدا گفت: نه همین که گفتم. گل نالید که خدایا تو دل منو آزردی چرا با من این کار رو کردی کره زمین میچرخید و گل نظاره گر زمین بود ناگهان گل منطقهای رو دید آبی رنگ آبی که از بالا برق زیبایی داشت زیبایی و برق رنگ آبی دل گل رو با خودش برد گل گفت خدایا من اینجا رو میخوام خدایا من و همینجا پایین بزار خدا گفت گل من اینجا هم مناسب تو نیست گل گفت خدایا چرا منو اذیت میکنی چرا به من سخت میگیری تو دل منو گل آفریدی شکننده و عاشق و حالا مدام دل عاشق منو میشکنی چرا اون چیزی که بهش علاقهمند میشم و عاشق رو از من دور میکنی خدا گفت همین که گفتم. و کره زمین همچنان میچرخید گل گریه میکرد و با چشمان گریان به زمین نگاه میکرد دلش گرفته بود خسته شده بود دوری اون دوتا سرزمین خیلی اذیتش میکرد به طوری که از خدا آرزوی مرگ میکرد. دوست داشت زود منزلگاهی رو پیدا کنه دیگه براش هیچی مهم نبود عشق مهم نبود، فقط یه چیز مهم بود دیگه خسته شده بود دوست داشت سریع جایی رو پیدا کنه و توش منزل کنه. ناگهان چشم گل به سرزمینی افتاد سبز و زیبا گل پیش خودش فکر کرد و گفت عجب جایی چقدر اینجا سبزه سبز مثل برگهام مثل ساقه ام حتما اینجا جای منه خدا میخواسته من اینجا باشم که نگذاشته او دو مکان قبلی بمونم آره بابا جای من اینجاست گل عاشق و دل دادهتر از گذشته شده بودعاشقتر از گذشته رو به خدا کرد و گفت خدایا فهمیدم چقدر دوستم داری تو همین رو میخواستی خدایا منو اینجا قرارم بده زود باش دیگه طاقت ندارم خدا گفت گل من اینجا هم مناسب تو نیست جای دیگهای رو انتخاب کن. گل گریه کرد و گفت:خدایا چرا با من اینکار رو میکنی من گلم دل منو نشکن خدایا من با تو قهر میکنم خودت برام جایی پیدا کن تو برای خواستههای من اهمیتی قایل نیستی خدا گفت: به من توکل می کنی؟ گل گفت: هر کاری دوست داری بکن. خدا دست گل رو گرفت و در تاریکی شب او را در جایی گذاشت. گل از بس گریه کرده بود خوابش گرفت و ندید که خدا او را کجا گذاشت.گل خواب بود که نوری ملایم به چشمش خورد آروم چشماش رو باز کرد تا چشماش رو باز کرد دونه دونههای آبی خنک ریخت روی صورتش گل خیلی تشنه بود تشنه تشنه. با قطرههای آب تشنگیش رو بر طرف کرد با آب چشماشو شست وقتی چشماش بازتر شد دید پیر مردی مهربان با وجدی که توی چشماش فریاد میزد داره گل رو نگاه میکنه گل عاشق رو به آسمون کرد و به خدا گفت:خدایا منو توی این باغچه کوچک گذاشتی من لیاقتم این بود یا اون سرزمینهای قشنگی که دیدم این بود اون سرزمینی که به من وعده داده بودی؟ گل گفت:خوب اون سرزمین آبی چی بود گل گفت خدایا اون سرزمین سبز رنگ که هم جنس و رنگ خودم بود چی؟ گل گفت:اینجا کجاست؟ اگر توی صحرا میمردی صحرا هم از مرگ تو غمگین میشد و دل مرده میشدمن هم به خاطر تو هم بخاطر صحرا این کار رو نکردم صحرای منم قشنگه پر از زیباییهاست اگر تو توی دریا میمردی هم دریا ناراحت میشد هم ماهیهای توی دریا تو خودت میدونی چقدر دریا قشنگه و زیبا اگر توی جنگل میمردی جنگل از قصه دق میکرد و خشک میشد اونوقت تمام حیوانها هم میمردن حالا میبینی من همه شما رو دوست دارم گل و دریا و صحرا و هر چیزی که توی دنیاست همتون زیبا هستین و زیبا گل گفت خدایا منو ببخش تو چقدر مهربون هستی و ما چقدر نادون اما یه چیزی روی گل مونده بود رنگ گل از داغ عشق سرخ سرخ شده بود. برگرفته از سایت اسمان نوع مطلب : داستان و حكایت ها ، برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 :: نویسنده : کیمیا
![]() همه چیز درباره درمان با موسیقی و موسیقی درمانی
آیا تا به حال با خودتان فکر کردهاید ما چگونه با موسیقی میتوانیم ارتباط برقرار کنیم؟ چگونه یک قطعه موسیقی که شکلی از هنر انتزاعی به نظر میرسد، زبانی ندارد و پیامی را به صورت کلامی منتقل نمیکند، میتواند احساسات ما را بسادگی تحت تاثیر قرار دهد و براحتی آن را برانگیزد؟ دنیای موسیقی، دنیایی پر از خلاقیت و اثرات شگرف است، به طوری که بارها محققان را متعجب ساخته است. هر چند موسیقی به نظر چیزی فراتر از ارتعاش مولکولهای هوا نیست، ولی میتواند اثرات بسیاری بر احساسات، عواطف و حتی روند تکاملی انسانها بگذارد. درست است که موسیقی مثل زبان ناطق نیست، ولی به همان اندازه اثرگذار است. موسیقی بخوبی میتواند به شیوههای مختلف مورد استفاده قرار بگیرد. در علوم پزشکی به عنوان روشی برای درمان مشکلاتی چون حملات ناگهانی، فشارخون پایین، بیماریهای روانی، افسردگی، بیخوابی و به طور کلی به عنوان یک عامل موثر در تسریع بهبود بیماریهای گوناگون به کار میرود. ادامه مطلب نوع مطلب : روانشناسی، برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 :: نویسنده : کیمیا
داستان سه پیرمرد: عشق ، ثروت و موفقیت
زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که
جلوی در نشسته اند. زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید
گرسنه باشید. لطفا" بیایید تو و چیزی بخورید.
آنها پرسیدند: آیا همسرت در خانه است؟ زن گفت: نه. آنها گفتند: پس ما نمی توانیم بیاییم. غروب، وقتی مرد به خانه آمد، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است. مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن. زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند: ما نمی توانیم باهمدیگر وارد خانه بشویم. زن پرسید: چرا؟ یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد، گفت: اسم این ثروت است و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت: این یکی موفقیت و اسم من هم عشق. برو به همسرت بگو که فقط یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند. زن رفت و آنچه را که اتفاق افتاده بود برای همسرش تعریف کرد. شوهر خوشحال شد . گفت: چه خوب! این یک موقعیت عالیست. ثروت را دعوت می کنیم. بگذار بیاید و خانه را لبریز کند! زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود، گفت: عزیزم! چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟ دختر خانواده که از آن سوی خانه به حرفهای آنها گوش می داد، نزدیک آمد و پیشنهاد داد: بهتر نیست عشق را دعوت کنیم تا خانه را از وجود خود پر کند؟ شوهر به همسرش گفت: بگذار به حرف دخترمان گوش کنیم پس برو بیرون و عشق را دعوت کن. زن بیرون رفت و به پیرمردها گفت: آن که نامش عشق است، بیاید و مهمان ما شود. در حالی که عشق قدم زنان به سوی خانه می رفت، دو پیرمرد دیگر هم دنبال او راه افتادند. زن با تعجب به ثروت و موفقیت گفت: من فقط عشق را دعوت کردم، شما چرا می آیید؟ این بار پیرمردها با هم پاسخ دادند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت کرده بودید، دو تای دیگر بیرون می ماندند، اما شما عشق را دعوت کردید، هر کجا او برود، ما هم با او می رویم. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : چهارشنبه 5 مرداد 1390 :: نویسنده : کیمیا
برگرفته از كتاب «انسان کامل مرات الخفیه » بِاسْمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیم «هذامِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلوَنّی اَاَشكراَمْ اَكْفر؛این از موهبت پروردگار من است تا مرا بیازماید كه آیا شكر گزار اویم یا اینكه نا سپاسی می كنم».(نمل/40) اقیانوس بیكران هستی ودریای پرتلاطم طبیعت،در طول تاریخ بشریّت همواره نظاره گر درخشش ستارگان معنویِ بزرگمردان دریادل وجوانمردان الهی بوده است. صاحبدلانی كه صد كاروان دل از پی خویش دارند وهمواره آرزومندان نیل به حقیقت رادر طریق حقّ با براق عشق الهی به سوی كمال مطلق برده اند. آنچه درزیر می خوانید شمه ای از شرح حال هنرمند متعهد واهل دل روشن ضمیری است كه رنگ آمیزی بر روی بوم رابا بیرنگی جان ودل همراه نموده است وره آورد معنویّت وشناخت رادر نقش آفرینی صورت وترسیم سیرت انسانی به ظهور رسانیده است. ادامه مطلب نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||